امروز صبح یه جورای عجیب غریبی از خواب بیداریدیم.
نمیدونیم ...داشتیم شیر می خوردیدیما.!!!!!!!!!!!
یهو مث چتر بازا از روی تخت به زمین سقوط کردیم..با اینکه بغل مامانی بودیم
اینه دیگه ما زورمون زیاده و میتونیم..
بیچاله مامانی و بابایی که دیگه داشتند سکته میکردند..اما ما مث یه مرد سرمونو بالا نگه داشتیمو به روی دنیا خندیدیم....ههههههههههه
نیکان جونم خدا بهت رحم کرده
عزیزم از بسکه خوشگلی!!!!!
نیکان جون ایناهمش تقصیر مامانته