نیکان...ستاره درخشان آسمان

عشق من نیکان در تاریخ ۲۱/۱۰/۸۷ساعت ۱۲:۴۵ظهربا قد ۴۸سانت و وزن۲.۷۵۰کیلودر بیمارستان سعدی اصفهان پا به عرصه گیتی گذاشت

نیکان...ستاره درخشان آسمان

عشق من نیکان در تاریخ ۲۱/۱۰/۸۷ساعت ۱۲:۴۵ظهربا قد ۴۸سانت و وزن۲.۷۵۰کیلودر بیمارستان سعدی اصفهان پا به عرصه گیتی گذاشت

اولین گام

امروز اولین قدممو بصورت کاملا مستقل بر داشتم   

میخواستم بگم که دیگه میتونم رو پاهای خودم بایستم

 فقط ۲ قدم...بسمت مامان ولی تا دیدم مامانی خیلی ذوق زده شده دیگه نشستم که زیادی خوشحالش نکنم...هه هه هه  

 

راستی خوب شد خاله مهسا یادم آورد...صحبتم میکنم اینطوری 

 

اَوْ   ..یعنی: الو 

 

بباببا...یعنی : بابا 

 

مماممان...یعنی : مامان 

 

آوْ.....یعنی : آب 

 

داخ....یعنی داغ  

 

پیف....یعنی:پیف کردم 

 

اَهههههههههه....یعنی: دعواتون کردم....بدم میاد...حرف نزن...به من توجه کن...نمیخوام...نمیشناسمت(خلاصه کلمه اَه بنا به موقعیتش کاربردهای زیادی در زبان نیکانی داره)  


اَدَدَبودَ 

دَدَدَبودا 

و.....

  

  

ولنتاین

       

                                              

                                           


        ولنتاین مبارک 




یکسال و یکماه و یک روزگی

امروز یعنی ۲۲ بهمن ۱۳۸۸ من یکسال و یک ماه و یک روزه شدم 

منتظر عکسهای خوبم باشید

طلوع

سلام به همه دوستای گل و دوست داشتنی ومهربونم

باید بگم محبتها و ابراز لطف شماها منو شرمنده کرده...نمیدونم چطوری باید جبران اینهمه لطف ومهربونی را بکنم

توی دوره 10 روزه بیماری نیکان واقعا خسته شدم ...واقعا بیخوابی کشیدم ...ولی تماسها کامنتها و پیامکهای شماها هر کدام مثل یه لیوان آب خنک بود که توی کویر دست آدم میدند...واقعا خستگی از تنم در میومد

نمیدونم با چه زبونی تشکر کنم فقط میتونم از ته دلم واسه تک تکتون دعا کنم که انشالله هیچ کدامتون روزهایی که من تجربه کردمو نبینید...

باید از تمام دوستانی که اس ام اس زدند وکامنت گذاشتن و نتونستم جوابشونو بدم معذرت خواهی حسابی بکنم  

  محبوب نازنین  ...مامان رهام عزیز...مینا جون...مامان سیاوش گلم ..پرگل عزیز..نسترن جون نازنین...سارا جون....عسل جون ...مهدیه جون...نگاه مهربون...ارام جون...راحیل عزیز...مرجان عزیز...سیما خانومی...مامان نازنین و نیکان عزیز...متین جون..فرشته جون...مامان پرنیان گل... فرید جون ...نگامه عزیز...مهسا جونم و کلیه دوستانی که اگه بخوام اسمشونو ببرم صفحه پر میشه  از همه شما متشکرم متاسفانه من فرصت آپ کردن وبلاگ و پاسخگویی به اظهار لطف دوستان گلمو این چند روزه نداشتم  ولی بازهم از تمام دوستان خوبم که بیادم بودند تشکر میکنم

چند روزه که غذا خوردنو شروع کرده ...که  نشونه خیلی خوبیه واسه من چون توی این 10 روزه اصلا دهنشو واسه خوردن غذا باز نمیکرد

روی بدنش دونه های قرمز کهیر مانندی زده بود که الان کاملا برطرف شده   

وزنش حدود یک کیلو نیم کم شده بود که ۸۰۰ گرمش برگشته 

 

خدارا صد ها هزار بار شکر و ستایش میکنم