نیکان...ستاره درخشان آسمان

عشق من نیکان در تاریخ ۲۱/۱۰/۸۷ساعت ۱۲:۴۵ظهربا قد ۴۸سانت و وزن۲.۷۵۰کیلودر بیمارستان سعدی اصفهان پا به عرصه گیتی گذاشت

نیکان...ستاره درخشان آسمان

عشق من نیکان در تاریخ ۲۱/۱۰/۸۷ساعت ۱۲:۴۵ظهربا قد ۴۸سانت و وزن۲.۷۵۰کیلودر بیمارستان سعدی اصفهان پا به عرصه گیتی گذاشت

پسرم نیکان روز آغاز تو روز آغاز خوبیهاست

 

اوج شکوه یک زن ٬ زیبا لحظه ایست که طنین دلنواز گریه نوزادش....اورا مادر خطاب میکند 

 

عزیزم تولدت مبارک 

کدامین هدیه را به قلب مهربانت تقدیم کنم 

 

که خود گنجینه زیبایی های عالمی 

  

ای شیرینی لطیف ترین سرود طبیعت 

 

 

چگونه خدا را برای چنین بخشش رنگینی شکر 

 

 گویم.. ؟  

 

 

چگونه کهکشان بیکران احساسم را در کلامی بیان 

 

 کنم..؟ 

  

ای ظرافت تپش قلب چکاوک.... 

  

ای بهترین بهانه برای بودن و تعالی من....  

 

 

تو را بر رفیع ترین قله احساسم قرار داده  

 

و با تمام وجود فریاد بر می آورم  

 

که روشن ترین فرداها 

   

تقدیم تو باد.

 

 

طلوع

سلام به همه دوستای گل و دوست داشتنی ومهربونم

باید بگم محبتها و ابراز لطف شماها منو شرمنده کرده...نمیدونم چطوری باید جبران اینهمه لطف ومهربونی را بکنم

توی دوره 10 روزه بیماری نیکان واقعا خسته شدم ...واقعا بیخوابی کشیدم ...ولی تماسها کامنتها و پیامکهای شماها هر کدام مثل یه لیوان آب خنک بود که توی کویر دست آدم میدند...واقعا خستگی از تنم در میومد

نمیدونم با چه زبونی تشکر کنم فقط میتونم از ته دلم واسه تک تکتون دعا کنم که انشالله هیچ کدامتون روزهایی که من تجربه کردمو نبینید...

باید از تمام دوستانی که اس ام اس زدند وکامنت گذاشتن و نتونستم جوابشونو بدم معذرت خواهی حسابی بکنم  

  محبوب نازنین  ...مامان رهام عزیز...مینا جون...مامان سیاوش گلم ..پرگل عزیز..نسترن جون نازنین...سارا جون....عسل جون ...مهدیه جون...نگاه مهربون...ارام جون...راحیل عزیز...مرجان عزیز...سیما خانومی...مامان نازنین و نیکان عزیز...متین جون..فرشته جون...مامان پرنیان گل... فرید جون ...نگامه عزیز...مهسا جونم و کلیه دوستانی که اگه بخوام اسمشونو ببرم صفحه پر میشه  از همه شما متشکرم متاسفانه من فرصت آپ کردن وبلاگ و پاسخگویی به اظهار لطف دوستان گلمو این چند روزه نداشتم  ولی بازهم از تمام دوستان خوبم که بیادم بودند تشکر میکنم

چند روزه که غذا خوردنو شروع کرده ...که  نشونه خیلی خوبیه واسه من چون توی این 10 روزه اصلا دهنشو واسه خوردن غذا باز نمیکرد

روی بدنش دونه های قرمز کهیر مانندی زده بود که الان کاملا برطرف شده   

وزنش حدود یک کیلو نیم کم شده بود که ۸۰۰ گرمش برگشته 

 

خدارا صد ها هزار بار شکر و ستایش میکنم

روزهای سخت

نیکانم برگ گلم پنج روزه که تو بیماری ...نمیدونی توی این پنج روز به من و بابایی چی گذشته...پنج روزی که هر ثانیش ساعتی...هر دقیقش روز ...هر ساعتش ماه...و هر روزش یکسال به ما کذشته... 

نمیدونم این بیماری تا چند روز دیگه قرار پسر قند عسلمو اذیت کنه  

فقط میدونم که دیگه دارم از پا میافتم 

عزیزم اینا رو مینویسمم تا بدونی چقدر دوستت دارم...که با تمام این شرایط اومدم و دارم واست مینویسم 

نیکانم از یکشنبه تا حالا دچار اسهال و تب شدید شدی...از یکشنبه تا حال هیچ چیزی جز شیر منو نخوردی...امروز دیگه شیر منو هم نمیخوری ...نمیدونم این ویروس لعنتی ازکجا اومده و به جون جگر گوشم افتاده...مامانم الان که دارم اینارو تایپ میکنم در بد ترین شرایط روحی هستم...اشک دیگه امانم نمیده...دیگه نمیتونم چیزی بگم جز اینکه 

 

پسرم مقاومت کن...مقاومت کن ...مقاوت کن 

خدایا کمکش کن

عکس

اینم از تولد کوچولوی سه نفری من وبابا فرزاد ونیکان  

نیکان یکساله

 آخرین عکس نیکان قبل از یکسالگی

نیکان شب قبل از تولد یکسالگیnikan