نیکان...ستاره درخشان آسمان

عشق من نیکان در تاریخ ۲۱/۱۰/۸۷ساعت ۱۲:۴۵ظهربا قد ۴۸سانت و وزن۲.۷۵۰کیلودر بیمارستان سعدی اصفهان پا به عرصه گیتی گذاشت

نیکان...ستاره درخشان آسمان

عشق من نیکان در تاریخ ۲۱/۱۰/۸۷ساعت ۱۲:۴۵ظهربا قد ۴۸سانت و وزن۲.۷۵۰کیلودر بیمارستان سعدی اصفهان پا به عرصه گیتی گذاشت

خاله های گل و مهربونم از همتون ممنونم

این پست فقط ۲ خط اول واخرش ما منه و باقیش پیامهای تبریک دوستان و خاله های ناز مهربونمه که به من لطف کردند و از طریق پیامک به مامنم و ایمیل و یا یادگاری توی وبلاگ واسم پیغام تبریک گذاشتند 

 

اول از همه مامان مهری و بابا جان گلم که یه عالمه دوستشون دارم ....که این پیا مک رو ۲ هفته پیش واسه مامانم فرستادند   

نیکان گلم آمدی و با آمدنت شادی و عشق را به ارمغان برای تک تک ما به همراه آوردی تو بهترین هدیه از سوی خداوندی ..بیست و یکم دیماه  دومین سال تولدت را عاشقانه تبریک میگوییم از طرف مادرجون و پدرجون

   

 

متن بعدی از طرف خاله تینا مامان دوست جون خوبم حسام جونه

تولد تولد تولدت مبارکککککککککککک


glitter-graphics.com

نیکی جون تولد نیکان مبارک عزیزم انشاالله دامادیش وووووی فکر کن...  

 



این یکی از طرف خاله مهدیه جونم مامان ویانای عزیزمه 

نیکی عزیززززززززز تولد نیکان مبارککککککککککککککک 

 

این یکی هم از طرف خاله مینای مهربون مامان رادین جونه که توی قسمت نظرات وبم گذاشته

 نیکی جان سلام، تولد نیکان عزیز و همچنین تولد خودت رو بهت تبریک می گم، و امیدوارم سالیان سال در کنار هم خوب و شاد و سلامت باشین، نمی دونم بهت گفتم یا نه تولد من و رادین هم با اختلاف دو روزه که تقریباً 2 ماه پیش بود و براش جشن گرفتیم. امیدوارم جشن شما هم به خوبی و خوشی برگزار بشه، لطفاً عکس جدید هم از این آقا نیکان بذار.  

 

این هم از طرف خاله نگاهه که حالا حالا ها قصد عروس شدن نداره 

 تولدت مبارک آقا نیکان دیگه الان باید بگیم آقا نیکان دیگه بزرگ شدی آقا شدی . ایشاءالله هزار سال زنده باشی سایه پدر و مادر مهربونت روی سرت باشه الهی آمین
هزار تا بوس آبدار برای نیکان جونی
  

 

اینم از طرف  خاله شهره USA

 نیکی جون تولد نیکان مبارک . دلم واستون تنگ شده  

اینم واسه تولد خودت . تولدت مبارک بهترینها رو برات آرزو دارم . دلم واستون یه ذره شده . بوس

 Easily Upload Your Images To MyspaceEasily Upload Your Images To Myspace

 از طرف خاله شانا 

سلام خدمت سرور مدیران عالم ...یگانه اختر اسمان مادریت ....تک گوهر کانون مجازی زنان دنیا (اصفهان کوچیکه واسه سرورم آخه)......جناب مستطاب اجل اکرم نیکی جان بزرگوار معظم اله.......درود و هزاران سلام


وای جونم در اومد واسه این یه تیکه  

 

باز هم از خاله شیرین واسه پیامکش ...خاله ماری..خاله آزاده ..خاله آرام ...وهمه خاله هام تشکر میکنم

(((خاله های گل مهربونم از اینکه هنوز صبح نشده بفکرم بودید و یادتون بوده که امروز تولدمه یه عالمه متشکرم...بهترین هدیه واسه من مهربونی شماست دوستتون داریم هم خودم هم مامانم )))

یکسال و ۳۶۴ روزگی

امروز آخرین روز از دومین سال زندگی منه ....فردا وارد سومین سال میشم ...یعنی بعبارتی ۲ ساله میشم ...مامان بابا یه جشن تولد توپ واسم تدارک دیدند که یکماه دیگه قراره برگذار بشه ..اخه الان توی ماه صفر هستیم  و مامان میگه ماه خوبی واسه جشن گرفتن نیست.. 

 

ولی قراره سه تایی (من و مامان و بابا) فردا یه جشن مختصر بگیریم  هم واسه من ..هم واسه مامانی که ۵ روز دیگه تولدشه

 

جونم براتون بگه ...توی این سه ماهه حسابی واسه خودم مردی شدم ...بزرگ شدم ...اقا شدم ...تپل مپل ...یه دسته گل...تاج سر مامان و بابا 

دیگه توی لباسم جیش نمیکنم ۳ ماه تمامه که دیگه مامان منو مامی نمی کنه ..فقط وقتی میریم مهمونی اونم مامان تنبلیش میاد وگرنه من که !... 

تمام کلمات و  جملاتی که تاحالا شنیدمو توی حافظه قدرتمندم سیو کردم  و مثل بلبل حرف میزنم...جمله بندیم که دیگه نگو توپ توپه 

مهد کودک الان ۳ ماهه که تعطیله ...مامانی دلش نمیاد منو تهنا بزاره 

راستی هنوز به کلید خصوصا کلید ماشین علاقه دارم اونم از نوع عشقولانه شبا با کلید ماشین توی بغل میخوابم و صبحها هم کلید به دست بیدار میشم ...تازه تخصص فراوانی توی شناخت کلید ها دارم ...کلید ماشین بابا...کلید خونه...کلید دفتر ...کلید ماشین باباجان و... 

 اسباب بازی محبوب و مورد علاقم اسکوتره که درحد وفور دوستش دارم و الان یه اسکوتر باز حرفه ای شدم در حد المپیک....

کار مورد علاقم آشپزی و جارو کشیدنه...  

راستی ۳ ماهه که خونمونو عوض کردیم ... 

و خیلی خبرای دیگه که ...اگه بخوام بگم خیلی طولانی میشه 

 

قراره مامان هرموقع حوصله داشت عکسهای کوچیکی خودش و بابایی + عکسهای منو واسم بزاره اینجا.... 

پس فعلا بای بای

دالی

سلام 

من اومدم با یه عالمه خبر و عکس و این حرفا...... 

البته الان فرصت گفتن همشونو ندارم 

 

به زودی میام  

 

منتظرم باشید  

 

یه عالمه عکس دارم  

یه عالمه حرف جدید 

 

این دو ماهه

سلام بالخره ما هم آپیدیم  

 

وای این دوماهه خیلی خبرا بوده و مامان تنبلم فرصت نوشتن نداشته 

  

خلاصه اخبار: 

 

- چهار شنبه 2 تیر 1389 برای اولین بار به مهد کودک رفتم دوروز آزمایشی و بالا خره از روز یکشنبه 6 تیر ماه بصورت رسمی وارد مهد شدم(اولین چیزی که توی اولین روز مهد یاد گرفتم این بو که بگم نی نها گریه میکنن ، با ایما و اشاره) 

 

- خاله شهر 1 تیر ماه واسه همیشه رفت آمریکا ...خاله شهره جون ایشالله هرجایی که هستی خوب و خوش و سر حال باشی و بزودی یه نی نی خوشگل بیاد توی دلت منو مامانی دلمون حسابی واست تنگ شده 

-مامانم از اول تیر فعالیت تجاری خودشو شروع کرد

-بالاخره ترک کردم ...چی رو ترک کردم؟؟؟؟

خوب معلومه شیر مامانو ...سه شنبه اول تیر ماه 1389 بصورت رسمی و کامل شیر خوردنو با موفقیت ترک نمودم..من در سن یکسال و پنج ماهگی شروع به ترک کردن شیر نمودم و قبل از یکسال نیمگی موفق شدم مدرک بگیرم 

   

- واکسن 18 ماهگی رو با درد فراوان و تب شدید + دو روز کامل فلج شدن طی کردم ......دیگه رفت تا 6 سالگی (هورااااا)

-زبونم حسابی راه افتاده و خیلی کلماتو دیگه میتونم بگم از جمله:

گیس= خیس

کیک =همون کیک خودمون

بادا =بادوم

کِش کِش یا میش میش = کش مش 

تی تیش= لباس 

اوتاد= افتاد 

نیش= نیست 

مِهی= مامان مهری(مامان بزرگ) 

عمو 

مادررررررررر 

شی= شیر  

تی تیش دَ دَ= لباس بپوشیم بریم دَدَ  

جوبار= جوراب  

هاپو میگه: هاپ هاپ گنجشکه میگه :جیک جیک 

خروسه میگه :قوقولییییییی قوقو 

کلاغه میگه : قار قار 

کانگورو میکه :ج ج ج پیشیه میگه : مَ ئوووو 

الاغه میگه : عرررررر عَرر گاوه میگه : ما ما 

قورباغه میگه :قخوووووووووور 

مرغ میگه : قُد قد قد قدا  

اردکه میگه : کووَک کووَکبَبَعی یگه : بع بع