امروز یه خانم و آقا اومدند خونمون که یه نی نی کوشمولو اندازه خود من داشتند که اسمش مدیسا بود............................. مامان و بابا میگفتند اینا عمو علی و خاله نسرین هستند .............اون آقاهه دوست بابایی بودش مدیسا کوشولو فقط 5 روز کوچولو تر ز من بود نمی دونم چرا بابایی میگفت واست خاستگار اومده!!!!!!!!!!!!!!! اخلاقتو خوب کن منهم به حرف بابایی گوش دادم و ابلش خیلی پسر خوبی بودم اما تا که دیدیم مدیساهم گریه میکنه منهم هی هی گریه کردم تا دلم خنک بشه تازه اونم باید بدونه که من صدام ازاون بلندتره