سه شنبه مامان منو برد یه جایی که اسمش خانه بهداشت بود اونجا یه عالمه خانم پرستار بودن که خیلی منو دوست داشتند و یه عالمه باهام بازی می کردندبعدش مامان دستمو گرفت و داشت باهام صحبت میکرد که یکی از این خانم پرستارا منو جیز زد مامان بهم گفت مبارکه! اخه نمیدونم درد کشیدنم مبارکه داره؟!!مامان گفت بالاخره واکسن چهار ماهگیتم زدی عزیزم.
امروز عمو محمد از سربازی مرخصی گرفته بود برای همین مامان و بابا منوبردند
خونه مامان مهری .........بای ..........چه کچل شده!!!........ این عمو!!!.......
من هم تا قیافه عمو محمد رو دیدم حسابی تلسیدم و یه عالمه گریه کردم آخرش مامان و بابا رو مجبور کردم بریم خونه مادر
اونجا خاله مهسا و مادر هی با هم دعبا میکلدند مادر میگفت بدش به من خاله مهسا میگفت بدش به من..من ته دیگه خسته شدم آخه مگه من اسباب بازیم؟.........
این آدم بزرگا چجوریند دیگه؟.....
بعدش دانیال اومد و بعدشم خاله مهناز................... هی هی همشون بغلم کردند.... دیگه خسته شدم و تا می تونستم گریه کردم تا مامان و بابا رو مجبور کردم که بریم...........
آخی یه نفس راحت...........
تا ساعت ۲ بیدار بودم مامی و بابا حسابی خسته شدند بعدش مامان هی هی برام شعر خوند تا خوابیدم.
دیروز دوستای مامان اومدند خونمون نمی دونم چرا هر کدوم که میومدند ابلش هی منو میچلوندند اول یه خانمی اومدکه شکمش خیلی گنده بو من فکر کدم که خیلی غذاخوده ولی مامان گفت خاله شیرین یه نی نی تو شکمش داله اه........وای....خداجون یعنی خاله شیرین نی نی خوده بود؟
بعدش خاله لیلا اومد بعدشم خاله فرشته... خاله ها خیلی مهلبون بودن خاله فرشته مامی منو باز کرد....های.... یه عالمه نفس کشیدم بعدشم منو شست و بعد دوباله مامی کرد.
خاله ها خیلی منو دوست داشتند برای من هدیه آوردند.
بعدشم مامان مهری اومد و از مامان وخاله ها عکس گرفت.
خاله فرشته خاله شیرین خاله لیلا مامان
امروز یه خانم و آقا اومدند خونمون که یه نی نی کوشمولو اندازه خود من داشتند که اسمش مدیسا بود............................. مامان و بابا میگفتند اینا عمو علی و خاله نسرین هستند .............اون آقاهه دوست بابایی بودش مدیسا کوشولو فقط 5 روز کوچولو تر ز من بود نمی دونم چرا بابایی میگفت واست خاستگار اومده!!!!!!!!!!!!!!! اخلاقتو خوب کن منهم به حرف بابایی گوش دادم و ابلش خیلی پسر خوبی بودم اما تا که دیدیم مدیساهم گریه میکنه منهم هی هی گریه کردم تا دلم خنک بشه تازه اونم باید بدونه که من صدام ازاون بلندتره